هدیه

 

 

وقتی اومد خونه، پژمرده ترین گل رز دنیا با کوتاه ترین ساقه ای که بشه برای یه گل تصور کرد، تو دستش بود. از قیافه ام فهمید که تو ذوقم خورده. گل رو داد دستم و گفت: طفلکی لابه لای شاخه ها له شده بود. دلم سوخت. فکر کردم حتما هیچ کس یه رز پژمرده نمی خره.

 

 

الیور توییست

 

 

الیور کوچولو ظرفش رو بالاتر برد و گفت: یه کم بیشتر!  آقا گندهه نیم خیز شد و گفت: چی گفتی؟؟؟ الیور گفت: بیشتر!  آقا گندهه گفت: با کمال میل! و یه ملاقه سوپ توی ظرف الیور ریخت. الیور از این مهربونی خوشحال شد و از اون به بعد سالهای سال توی یتیم خونه زندگی کرد. وقتی بزرگ شد برای خودش گدای شریفی شد و هرگز نفهمید که تو تمام این سالها تنها وارث یه خانوادهء پولدار بوده.

 

ما ازاین داستان نتیجه می گیریم که چارلز دیکنز خودش بهتر می دونست صلاح الیور چیه!

 

 

مرغ عشق

 

 

گفتم: راست می گن مرغ عشق بدون جفتش می میره. قفس مرغ عشق و از میخ روی دیوار پایین آورد و گفت: اینو ببین! پارسال جفتش مرد؛ الان خیلی تنهاست ولی خوب، می بینی که زنده ست. بعد قفس به دست روی صندلی نشست و ادامه داد: مثل آدما دیگه. بدون هم نمیمیرن که. اما می تونن معنی زندگی همدیگه باشن.

 

 

ماه

 

 

 

هر شب

           از این آسمان کور

                                    می گیرمت سراغ

هر بار می دهم به این چشم بی فروغ

                                           وعدهء چراغ

اما محاق گنگ نگاهت همیشگی ست

                                                                ۱۰/دی/۸۱

 

 

 

اتوبوس

 

با عجله خودم رو به ایستگاه اتوبوس رسوندم. خیلی دیر شده بود. اتوبوس تازه رسیده بود و تا سقفش پر بود. از پشت که نگاه می کردی چند تا دست و پا از در و پنجره زده بود بیرون. باید هر طور بود سوار می شدم. در حالی که با فشار از پله ها بالا می رفتم و خودمو جا می کردم صدایی رو شنیدم که گفت: خانم!.. فکر کردم حتما می خواد بگه برو جلو تر. تو دلم گفتم: مگه کوری. جا نیست که. واقعا که بعضی آدما چقدر خود خواه ان. با بی حوصله گی گفتم جلو جا نیست. در حالی که محکم هل ام می داد جلو، تقریبا جیغ زد: هی خانم پاتو بردار. پامو له کردی!