مادرانم

 

 

بابای خدا بیامرزم همیشه می گفت: (( دختر باید درس بخواند. حتما هم باید مهندس بشود. باید مثل مرد روی پای خودش بایستد! )) اما مادرم می گفت: (( نه! مهندسی برای دختر خوب نیست. ))

وقتی مهندسی مکانیک قبول شدم، بابام خیلی خوشحال شد. به پشتم زد و گفت: (( آفرین بابا! مردانه درس خواندی! )) اما مادرم می گفت: (( کی می‌آید خواستگاری یک دختر مکانیک؟! )) 

یکی از همکلاسی‌هایم به خواستگاری‌ام آمد. اما مادرش، روز خواستگاری تکلیفم را روشن کرد: (( زن، نباید زیاد درس بخواند چون توقع‌اش زیاد می شود. حالا این درس هم که تو خواندی به درد زن نمی‌خورد. )) بعد رویش را به مادرم کرد و پرسید: (( مگر زن مکانیک هم داریم؟! ))

من هم، همهء سعی‌ام را کردم؛ نتیجه آزمون استخدام را پی گیری نکردم و در زمان کوتاهی تبدیل شدم به یک خانه‌دار تمام عیار؛ مثل مادرانم! حالا زندگی‌ام خوب است. شوهرم هم آدم مهربان و آرامی است. اما نمی دانم چرا همیشه غمی، توی چهره اش دارد.

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
آرمین چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:32 ب.ظ http://ya-mahdi.blogsky.com

سلام خیلی جالب نوشته بودی


اگه وقت کردی به منم سر بزن ممنون

محمد فهندژ چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.ottelo.blogsky.com

سلام . جالب و خوب بود . به ما هم سر بزنید . موفق باشید .

خلیل رشنوی شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ق.ظ http://bomb1.blogfa.com

با سلام
پیشنهاد جدید بنده برای دوستان داستان نویس .
لطفن بخوانید ...
تازه شماره را پیدا کرده ام . لطفن برایم پیام بگذارید و اگر موافق باشید نیادل لینک کنیم.
با سپاس

سروش رهگذر شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ب.ظ http://rahgozarnameh.blogfa.com

آخ...

خالو یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.noosar.blogfa.com

سلام داستان نشانی را بیشتر پسندیدم . من هم یه چیزهای برای خواندن دارم خوشحال میشم سر بزنی

خلیل رشنوی یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://bomb1.blogfa.com

سلام
لینک شدین...

سهیل میرزایی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:52 ب.ظ http://soheil mirzaee.blogfa.com

سلام.خوندم و خوب نظرم رو میذارم بعد از اومدنتون.
لینک دادم

خلیل رشنوی چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:22 ق.ظ http://bomb1.blogfa.com

این داستانک فاقد ضربه خوب بود . آدم را هم به فکر فرو نمی برد . پارادوکس دیدگاهی شخصیت ها خوب است اما در داستان نمی نشیند. مثلن انگار جای حرف های پدر و مادر عوض شده اند؟
خواننده از خودش می پرسد آیا رشته مکانیک در دانشگاه یعنی تعمیرکردن ماشین ها؟
فکر کنم رشته مکانیک بالاتر از این مسائل باشد...

دقیقا. منظور من هم یک تصور عام از رشته مکانیک بود. تصورات عجیبی که هنوز هم رایجه.

خلیل رشنوی جمعه 21 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:05 ب.ظ http://atiban.com

با سلام
داستانک گرایی و داستانک گریزی عنوان مقاله ای از بنده در آتیبان.
به آدرس داده شده مراجعه کنید .
با سپاس

سهیل میرزایی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام
خوش حال میشم که بیایی با دست پر از نقد.
انجمن داستانی چوک زحمت کشیده اند و 5تا از داستانک های منو برای ارایه ی نقد و نظر در وبلاگ خوبشون گذاشتن.ممنون می شم سر بزنیذ.

چشم. خیلی خوشحال هم می‌شم. اما دوست عزیز دفعه قبل آدرستون درست نبود. این بار هم آدرس نذاشتین. اگه لطف کنید آدرستون رو بگید، با کمال میل.

فرشته یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 03:55 ب.ظ http://akhmoo.blogsky.com

سلام.

تا قبل از خوندن این نظرهایی که براتون گذاشتند فکر کردم ماجرای واقعیه. تازه میخواستم بگم چرا این کارو کردی و تسلیم شدی؟ اگه یه عده حتی معنای نام رشته های تحصیلی رو نمیدونند که دلیل نمیشه زحماتت رو به باد بدی.
ولی انگار داستان بود. اوکی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد