قیچی باغبانی و ساقه کوچک را روی میز گذاشت و لیوان آب نیمخور شده را زیر شیر آب گرفت. در حالی که لیوان با آب کم فشار پر میشد با خودش فکر کرد که چطور هزینههای گلخانه را پایین بیاورد؟ ناگهان هوای داخل لوله، جریان خارج از کنترلی از آب ایجاد کرد که لیوان را از دستش سُر داد و لیوان، داخل روشویی افتاد. چند لحظه به سطل زباله نگاه کرد. سپس قلمهء کوچک گیاه را داخل لیوان لب پَر شده گذاشت.
با سلام[گل]
[لبخند]داستان کوتاه "سرگذشت یک یوگی"منتظر نظرات ارزشمند شمااست[گل][گل]
باسلام
با داستانکی منتظریم
سلام
با داستانک
صفرو یک
به روزم
منتظر خوانش شما دوست گلم
خوب ما که نمردیم !!!
سهیل جان نظر نده !!!
مما که می دیم
جتی چشمون کور ۲ تا ۲ تا هم می دیم !
اصلا خودتو ناراحت نکنی ها!!!
فرهاد دلش مثل پر مگسه - زود می شکنه ( تلمیح به آیات عشقانی - تالیف صبا )
خوبه..خ.شمان امد...سر بزن به ما....
سلام. تمام پست هایتان را که در صفحه ی اول بود خواندم و لذت بردم. موفق باشید
سلام
وبلاگ خوبی داریدو خوب مینویسید.
به من سر بزن و اگه مایل بودی با هم تبادل لینک داشته باشیم.
در زیر وبلاگ یک سایت کسب درآمد از طریق تبلیغات هست که مینوتید آنرا امتحان کنید.
با سلام
نخستین نشریه الکترونیکی داستان نویسان غرب کشور منتشر شد . قدم رنجه فرمایید .
با سپاس
سلام
داستانک زیبایی را خواندم.
با یک داستانک به روزم و منتظر نقد ارزنده تان.
شاد و پیروز!
سلام
من از ایجاز و خلاصه گویی خیلی خوشم میاد هر چند خودم این طور نیستم
و شما لحظه ها رو خیلی خوب توصیف می کنید آفرین بر شما!
بدرود!
سلام عزیز!
با یک داستانک به روزم و منتظر نقد و نظر ارزنده تان.
شاد و پیروز!
با سلام دوست عزیز
با سه داستانک جدید منتظر شما هستم ...
تو داستانهای این صفحه این یکی بیشتر روم اثر گذاشت. میشه گفت که خیلی کیف کردم
و ممنونم