پسرم! قربون قدت بشم؛ بیا این پرده رو وصل کن...پسر گلم! دستت می رسه، این چمدون رو بذار بالای کمد...پسرم رشیده؛ الان میاد بالای کابینت رو برای مامانش تمیز می کنه...
واااا بازم که ولو شدی جلوی تلویزیون! لنگای دراز تو از وسط اطاق جمع کن!
به نظرم خیلی شکل داستان به خودش نگرفته. شاید اگر قبل از دیالوگها توضیح و یا شرحی از ماجرا قرار میدادید حالت داستانی پیدا میکرد
به نظرم خیلی شکل داستان به خودش نگرفته. شاید اگر قبل از دیالوگها توضیح و یا شرحی از ماجرا قرار میدادید حالت داستانی پیدا میکرد